روزنامه دومينيون پست چاپ نيوزيلند در شماره روز سهشنبه خود در صفحه سيروسفر به قلم آقاي "هيو والكوت" ميهمان نوازي به شيوه ايرانيان را تشريح كرد. والكوت ، گردشگر نيوزيلندي كه به اتفاق همسر خود يك ماه را در ايران سپري كرد معتقد است ، اين مدت براي حضور در ايران خيلي كم است.
نكات برجسته خاطرات سفر اين گردشگر نيوزيلندي در زير ميآيد:
احمد كه يك بازرگان ايراني با لباسي بسيار آراسته بود به ما پيشنهاد كرد كه با يك تاكسي مشترك به شهر برويم. ايده خوبي بود. او خيلي خوب انگليسي صحبت ميكرد و ما هم راجع به يزد چيزي جز مطالب كتاب راهنمايمان نميدانستيم.
وقتي در مورد يك هتل خوب سووال كرديم، احمد جواب داد شما ميهمان من هستيد و لذا با من در آپارتمانم زندگي خواهيد كرد و من نه را بعنوان يك پاسخ قبول نخواهم كرد.
ميهمان نوازي ايراني مستقيم و غيرقابل مذاكره است ولي در پس آن يك سخاوتمندي و گرمي خاصي نهفته كه نظير آن را كمتر ميتوان يافت.
من و همسرم يك هفته قبل به ايران رسيده بوديم و مرتب از ميزان مهرباني و گرمي برخورد ايرانيان شگفت زده ميشديم. ما كه بعد از دو ماه سفر در مسير جاده ابريشم خيلي خسته شده بوديم، به پست دور افتاده مرزي ايران و تركمنستان نزديك شهر مشهد رسيديم.
ماموران مرزي تركمنستان مدارك ما را بهمدت دو ساعت با سوظن بازرسي كرده و سپس ما قادر شديم پياده از روي پل رودخانه پر آب هريرود به ايران برسيم.
ما كه به لحاظ فرهنگي آمادگي زيادي نداشتيم و قدري هم عصبي بوديم، وقتي در اولين گام ورود به ايران سرباز جوان و بشاش ايراني به انگليسي گفت "به ايران خوش آمديد" نفس راحتي كشيديم.
مسافرت سه ساعته با تاكسي از مرز به شهر مشهد فوقالعاده بود. ما كه تنگاتنگ در صندلي عقب تاكسي مشترك با يك مسافر ديگر نشسته بوديم، از لابلاي كوهستان پوشيده از برف دست نخورده با ساكنان محلي چادرنشين مي گذشتيم.
همسفر ما يك پليس محلي بود و علاقه پايان ناپذيري داشت كه به ما فارسي، ياد بدهد. تا وقتي كه به حوالي شهر رسيديم تمام جزييات شخصي را با استفاده از زبان اشاره با هم مبادله كرده بوديم، و حتي موفق شديم بدون اينكه راننده ما زير خنده بزند ، (به زبان فارسي) بگوييم "خداحافظ".
ما در مركز شهر پياده شديم و يك هتل را به ما نشان دادند. خيابان تاريك ولي بسيار پر رفت و آمد بود و هزاران نفر شبح وار از جلوي بازار گذشته و به سمت صحن (مطهر) امام رضا(ع) بزرگترين و مقدسترين بارگاه در ايران مي رفتند.
ما از راه دور گنبد با شعاع ۳۲متري كه تماما با آجرهاي طلايي ساخته شده و سالانه ۱۶ميليون نفر از آن بازديد ميكنند را ميتوانستيم ببينيم.
ساعت پنج صبح صداي اذان با بلندگويي كه درست كنار پنجره اتاق ما نصب شده بود ما را بيدار كرد و ما براي تهيه برخي وسايل و پوشاك ضروري از هتل خارج شديم.
يك خانم به ما نزديك شد تا انگليسي خود را با ما تمرين كند. او معلم هنر بود و به ما پيشنهاد داد كه آن روز را مرخصي بگيرد تا شهر را به ما نشان بدهد. او انواع مختلف چادر و پوشش در ايران را براي ما توضيح داد.
اقامت دو روزه ما در مشهد تبديل به پنج روز و شامل تور مساجد شهر، مرقد مطهر امام رضا (ع)، خريد در بازارهاي سرپوشيده و حتي يك سفر با دوچرخه به روستاهاي اطراف شهر براي تماشاي قالي بافي توسط روستاييان شد.
از همينجا معلوم شد كه سفر يك ماهه ما به ايران براي ديدن همه چيز كافي نخواهد بود.
شهر يزد مانند بم كه اخيرا (در نتيجه زلزله ) ويران شد، ۴۰۰كيلومتر با مشهد فاصله داشت و در كنار رشته كوههاي زاگرس قرار دارد كه يكي از آخرين شهرهاي آجر گلي به رسميت شناخته شده جهان توسط يونسكو است.
يزد يكي از آخرين پايگاههاي زرتشتيان است ، ديني كه قدمت آن به ۵۵۰قبل از ميلاد بازميگردد.
در جنوب شهر بقاياي برجهاي سكوت، جايي كه اجساد مردگان (زرتشتي) براي خورده شدن توسط لاشخورها و عروج روحشان به آسمان گذاشته ميشد، پيدا بود.
يزد مساجد بسيار زيبا و بازارهاي سرپوشيده پيچ در پيچي دارد. احمد و چند نفر از دوستان ما را به ديدن مسجد جامع بردند.
اين مسجد در قرن چهاردهم ساخته شده و از نظر وسعت و جزييات يكي از جذابترين كارهاي موزاييك اسلامي در ايران و فوقالعاده زيبا است. ما از بام مسجد ميتوانستيم گنبدهاي آبي مساجد شهر كه چشمانداز زيبايي داشتند را در ميان انبوه بامهاي گنبدي شكل خانهها ببينيم.
بادگيرهاي بلند و گلي هم ديده ميشدند. بادگيرها از قديم براي گرفتن كوچكترين نسيمي و هدايت آن به داخل منازل براي تهويه هواي طبيعي استفاده ميشود تا ساكنان را از تابستانهاي بسيار گرم ايران محافظت كنند.
بزرگترين اين بادگيرها در باغ دولت آباد است در قرن هجدهم ساخته شده و در فاصله ۲۰دقيقهاي از شهر قرار دارد. اين بادگير ۱۸متر ارتفاع و در يك باغ، جايي عالي براي فرار از گرما قرار دارد.
محمد يك دانشجوي قد بلند مهربان از ما خواست كه شام را با خانواده او در منزلشان صرف كنيم. ما توسط محمد و خواهرش به طبقه دوم خانه سيماني دوبلكس آنان راهنمايي شديم.
اولين چيزي كه در مورد خانههاي ايراني نظر شما را جلب ميكنداحساس خالي بودن آنها است. ديوارها معمولا خالي هستند و كف خانه با فرشهايي از نقشهاي متفاوت پوشيده شدهاند و مبلمان هم نيست.
ما دور يك فرش بزرگ روي زمين نشسته و يك نوشابه زمزم چيزي شبيه فانتاي خودمان را نوشيديم. صحبت كه ادامه يافت رفته رفته ما به پسر عموها، دختر عموها، عموها، داييها، خالهها و عمهها كه ظاهرا "همگي در همان همسايگي زندگي ميكردند " معرفي شديم.
مادر خجالتي محمد يكسفره پلاستيكي را پهن كرد و بشقابهاي پر از هندوانه، نان، سبزي خوردن و ماست با قاشق و چنگال روي آن چيده شدند.
اكثر ميهمانها نان را به ماست زده و ميخوردند و ما هم همين كار را كرديم.
غذاي اصلي هم مرغ با برنج مخلوط شده با زعفران و زرشك بود. صبح روز بعد احمد ما را به توري براي بازديد از روستاهاي دامنه كوه زاگرس برد.
بيابانهاي يزد رفته رفته به درههاي سرسبز با درختان در دو طرف آن و كوههاي با كلاه برفي تبديل شد.
ما در طول روز باغها، آبشارهاي زيبا و چشم اندازهاي ديدني را تماشا كرديم و در منزل ييلاقي خانوادگي محمد غذا و چاي خورديم.
ترك يزد مثل خداحافظي از يك گردهمايي خانوادگي بود.ما به هم كادو داديم و قول داديم كه به هم نامه بنويسيم.
خاطره محمد كه در كنار ماشين تا سر پيچ ميدويد و با چشمان اشك آلود به ما دست تكان ميداد، ما را به تسخير خود درآورد.
در اين مطلب كه با عكس زيبا و بزرگي از مسجد خواجه ربيع مشهد و يك مغازه ادويه فروشي همراه است حاوي نكات متعددي در خصوص نحوه گرفتن رواديد سفر به ايران، هزينههاي نسبي سفر و اقامت است.
پيش از اين نيز شماري از گردشگران نيوزيلندي پس از سفر به ايران با درج خاطرات خود در مطبوعات اين كشور تاكيد كردند كه انگارهسازيهاي رسانههاي غربي از وضعيت موجود ايران غيرواقعي است.